سبک سمبولیسم یا نمادگرایی Symbolism
سمبولیسم در لغت به معنای رمز گرایی و نمادگرایی است. سمبولیسم، جنبشی نامحسوس در هنر بود که در دهه های 1880و 1890 در ارتباطی نزدیک با جنبش ادبی سمبولیستی در شعر فرانسه ظهور و شکل گرفت. این جنبش واکنشی بود به اهداف طبیعت گرایانه ی مکتب امپرسیونیسم و نیز به اصول رئالیسمی که توسط کوربه وضع شد.” نقاشی اساسا هنری عینی است و فقط می تواند شامل بازنمایی چیزهایی شود که واقعی و موجودند… شیء انتزاعی به قلمرو نقاشی تعلق ندارد”.
نمادگرایی یک جنبش هنری اواخر قرن نوزدهم بود که منشأ فرانسوی ، روسی و بلژیکی در شعر و سایر هنرها داشت.
هنر بنا به تعریفی عبارت است از به کارگیری عناصری همچون صوت، رنگ یا کلمه، با آرایش هایی که هیچ نیازی ندارند به چیزی بیرون از خود اشاره کنند.
و به عبارت واضح تر، دیگر احتیاجی ندارند”چیزی” را نشان دهند.
هنرمند این قرن چون دانشمندان با وسایل کار خود “تجربه” می کنند، امکانات آن را بررسی می کنند و شکل هایی تازه ابداع می کنند. اغلب هنرمندان امروزی به دنبال چیزهایی یگانه و بی همتا هستند.
در ادبیات ، این سبک با انتشار 1857 کتاب Les Fleurs du mal اثر چارلز بودلر آغاز می شود.
آثار ادگار آلن پو، که بودلر آن را بسیار تحسین و به فرانسه ترجمه کرد، تأثیر قابل توجهی در این سبک داشت.
زیبایی شناسی کمتب سمبولیسم
زیبایی شناسی توسط استفان مالارمه و پاول ورلاین در طول دهه های 1860 و 1870 توسعه داده شد.
در دهه 1880 ، زیبایی شناسی سمبولیسم توسط مجموعه ای از مانیفست ها (بیانه ها) بیان شد که موجب جلب نسلی از نویسندگان به خود گردید.
نام “نمادگرایان” خود اولین بار توسط منتقد ژان مورئاس اعمال شد ، وی این اصطلاح را برای تشخیص سمبولیست ها از انحطاط ادبیات و هنر ابداع کرد.
نمادگرایی در هنر متمایز از سبک ادبیات است ، اما به آن وابسته است ،سمبولیسم با مولفه های گوتیک ، رمانتیسیسم و امپرسیونیسم مرتبط است.
ریشه سمبولیسم
اصطلاح Symbolism از کلمه Symbol گرفته شده، که به اصطلاح های، “نشانه ای از شناخت”، “نماد”، “نشانه ای از ایمان”، و همچنین از نماد کلاسیک یونانی “σύμβολον، که شیئی بوده که از وسط به دو نیم تقسیم شده بود و بر روی آن چیزهایی نوشته میشد که برای دارنده آن نشانگر موقعیت، منصب، درجه، عنوان و غیره”، اشاره دارد.
همچنین در یونان باستان ، سمبلون خرده سفالی بود که بر روی آن نوشته ای حک می شد و سپس به دو قطعه تقسیم می شد که به عنوان ثبت اتحاد به سفیران دو ایالت متحد داده میشد.
این واژه در حالت اسمی به معنای “رمز، علامت و نشانه” به كار میرود. در زبان فارسی برای آن معادلهایی نظیر “نماد، نمود و رمز” پیشنهاد شده است.
رابطه سمبولیسم با ناتورالیسم و رومانتیسم
نمادگرایی عمدتا واکنشی در برابر ناتورالیسم و واقع گرایی، سبک های ضد آرمان گرایی ، بود که تلاش می کرد واقعیت را در ویژگی خاص خود نشان دهد و فرومایگان و متعارفان را از ایده آل بالاتر ببرد.
سمبولیسم واکنشی به نفع معنویت، تخیل و رویاها بود. برخی از نویسندگان، مانند جوریس-کارل هویزمن ، قبل از اینکه به نمادگرا تبدیل شوند، به عنوان طبیعت گرایان شروع به کار کردند.
از نظر هویزمنز ، این تغییر نشان دهنده علاقه روزافزون وی به دین و معنویت است.
برخی از موضوعات که مشخصه آن انحطاط بود، نشان دهنده علاقه طبیعت گرایانه به جنسیت و موضوعات تابو است ، اما در مورد آنها این امر با رمانتیسم بایرونیک مخلوط شد.
شاعران سمبولیست رابطه پیچیده تری با پارناسیانیسم دارند ، سبك ادبی فرانسوی كه بلافاصله مقدم بر آن بود.
در حالی که تحت تأثیر هرمتیسم ، اجازه نسخه برداری آزادتر ، و شفافیت و عینیت پارناس را رد می کرد ، عشق پارناسیانیسم به بازی با کلمات و نگرانی از خصوصیات موسیقی بیت را حفظ کرد.
نمادگرایان همچنان شعار “هنر برای هنر” توسط تئوفیل گوتیر را تحسین می کردند و حالت جدا شدن کنایه آمیز – و اصلاح شده – پارناسیانیسم را حفظ کردند.
شروع سبک نمادگرایی
مكتب سمبولیسم پیش از آنكه به شكل مكتبی مستقل درآید، در بین گروهی از جوانان آن دوران پایهگذاری شد. این افراد كه به تمامی قواعد و قوانین اجتماعی، سیاسی و حتی اخلاقی معترض بودند، تلاش میكردند تا هر آنچه با سنت گذشته ارتباط داشت را نابود کنند. آنها با درآمیختن احساسات و عواطف شاعرانه با هرزگی و بیبندوباری، ادبیات تازهای را پدید آورند. همین روح عصیانگر آنها، در نهایت منجر به ایجاد تغییرات اساسی در ادبیات گردید. برجستهترین فرد این گروه، “ورلن” (Verlaine) بود كه كتاب “شاعران نفرین شده” او زمینههای ظهور سمبولیسم را فراهم كرد. این گروه به خاطر رفتارهای فراطیشان به گروه “منحط” شهرت یافتند.
با وجود آن که نوعی حس مذهبی شدید و پر رمز و راز، مشخصه ی این جنبش بود، ولی همین حس شدید شهوانی و انحرافی، مرگ، بیماری و گناه از جمله موضوعات مورد علاقه جنبش بود.اگر چه سمبولیسم عمدتا در هنر فرانسه بحث می شود اما تاثیر فراگیر و گسترده تری داشت و هنرمندان مختلفی چون “مونش” به عنوان بخشی از جنبش در مفهوم گسترده ی آن مورد توجه هستند.
در مجموع از دیدگاه سمبولیست ها واقعیت آرمان درونی، رویا یا نماد فقط می توانست به صورت غیر مستقیم با واسطه بیان شود، یعنی با استفاده از کلید ها یا تمثیل هایی که نمایانگر واقعیت درونی بودند.
بسیاری از شاعران سمبولیست ، از جمله استفان مالارمه و پاول ورلین ، آثار اولیه را در Le Parnasse contemporain ، گلچینهای شعری که نام پارناسی را به آن داده اند ، منتشر کردند.
اما آرتور رمبو علناً پرنسیان برجسته را به سخره گرفت و تقلیدهای طعنه آمیز برخی از نویسندگان اصلی آنها ، از جمله فرانسوا کوپه را – که به خود کوپه نسبت داده نشده است – در LuAlbum zutique منتشر کرد.
یوزفین پلدان ، منتقد هنر و ادبی (و غیبت گر) ، یکی از پررنگ ترین مروج های نمادگرایی در پاریس ، موسس Salon de la Rose + Croix بود.
سالن میزبان مجموعه ای متشکل از شش نمایش هنر آوانگارد ، نویسندگی و موسیقی در طول دهه 1890 بود تا بتواند فضایی را برای هنرمندانی که معنویت گرایی ، عرفان و آرمان گرایی را در کار خود پذیرفته اند ، ارائه دهد. تعدادی از سمبولیست ها با این سالن در ارتباط بودند.
این جنبش سرانجام در دهه اول قرن بیستم به وسیله آندره برتون (Andre Breton) به مكتب سوررئالیسم تغییر شكل یافت.
ویژگی مکتب سمبولیسم
بارزترین ویژگی سمبولیستها، درونگرایی شدید و قطع ارتباط آنها با جهان بیرون بود. به باور آنها عرصهی شعر از آنجا شروع میشود كه با واقعیت قطع رابطه شود. درون گرایی و اعتقاد آنها به جهان ماوراء و تأكید بر تخیل و كشف و شهود سبب شد كه شعر سمبولیستها از پیچیدگیهای خاصی برخوردار شود و گاهی درك معنای آن به راحتی امكان پذیر نباشد. توجه به همین ویژگیها، فضای آثار سمبولیستی غالبا مه آلود و وهمانگیز بود.
سمبولیستها شعر را وسیلهای برای بیان عواطف و احساسات شاعر میدانستند و میكوشیدند به جای ارائهی یك پیام فكری یا اخلاقی، یك وضعیت عاطفی خلق كنند كه در آن از نمادهای ظاهری برای بیان این عواطف استفاده شود.
از دیگر ویژگیهای فكری سمبولیستها بدبینی و نگاه تیره و تار آنها به جهان بود. ریشهی این بدبینی را باید در تأثیرپذیری آنها از افكار “شوپن هاور(Schopen Hauer)، فیلسوف آلمانی قرن نوزدهم میلادی جستجو كرد. او كه با دیدی منفی به زندگی انسان نظر داشت و آن را سراسر بدی و شر میدانست، مرگ را تنها راه رهایی انسان از این زندگی رنجبار تلقی میكرد. این افكار به شدت بر هنرمندان سمبولیست مۆثر افتاد، به طوری كه هالهای از یأس و انبوه آثار آنها را فرا گرفت.
سمبولیسم واقعیت محض را مبتذل و ناچیز می شمرد و مدعی بود که باید واقعیت را به شکل سمبول(نماد) شناخت درونی هنرمند از آن واقعیت ارائه کرد. در سمبولیسم ذهنیت رمانتیسیسم شکل افراطی به خود گرفت. علاوه بر ذهنیت افراطی، سمبولیستها اصرار داشتند که هنر را از هرگونه کیفیت سودمند بزدایند و شعار “هنر برای هنر” (پارناسین) را ترویج دهند.
هدف سمبولیسم حل مناقشه بین دنیای مادی و معنوی است. به همان ترتیب که شاعر سمبولیست زبان شعری را پیش از همه به عنوان بیان نمادین زندگی درونی مورد توجه قرار داد، آنها نیز از نقاشان می خواستند تا بیانی بصری برای رمز و راز بیابند.
نقاشان سمبولیست
نقاشان سمبولیست تصور می کردند رنگ و خط در ماهیت خود قادر به بیان ایده هستند. منتقدین سمبولیست بسیار تلاش داشتند تا بین هنرها و نقاشی های رودن که با اشعار بودلر و ادگار آلن پو قابل قیاس بود و با موسیقی کلود دبوسی توازی هایی برقرار سازند. از این رو سمبولیست ها بر ارجح بودن ذهنیت وانگیزش بر توصیف( یا نمایش) مستقیم و صریح تشبیهات تأکید می ورزیدند.
هنرمندان سمبولیست از نظر سبک و روش کار بسیار متنوع بودند. بسیاری از هنرمندان سمبولیست از نوع خاصی تصویر پردازی مشابه به نویسندگان سمبولیست، الهام می گرفتند. اما گوگن و پیروان او از موضوعات متظاهرانه و افراطی کمتر استفاده می کردند و غالبا صحنه های روستایی را بر می گزیدند.
پل ورلن p.verlain
در عین حال كه ولگرد و الكلی بود، شاعر به تمام معنا و بزرگی بود او با ضعف اراده، نابودی تدریجی خود را تماشا میكرد به قول یكی از منتقدان فرانسه «مخیلهی شهوانی را با حزن آهنگداری در هم آمیخته بود» او با اشعار ظریف و هنرمندانه اضطرابات روحی را كه میخواست به سوی خدا برود و هیجانات جسمی را كه از فاسد شدن لذت میبرد، بیان میكرد. او فریادهای روح خویش را كه از سرنوشت خود در رنج بود، در اشعارش منعكس میكرد و تقریبا به نوعی از رمانتیسم بر میگشت. ولی با وجود این، نفس تازهای به شعر فرانسه داد
رتور رمبو Rimbaue
كه تا نوزده سالگی شاهكارهای خود را به وجود آورد و از شاعری دست كشید. او از سرزمینهای عجیب، از شهوات و معجزات، ازگلهای پر جلال و جبروت بحث میكرد و نبوغ شعری فوقالعادهای داشت «… در اشعار او كلمات به صورت های تازهای با هم تركیب میشوند و در میان نوری فسفری غوطه میخورند» او برای صداها رنگ تعیین میكرد. با تحقیقات خود بازی میكرد و با قدرت تمام از سرزمین هایی كه ندیده بود سخن میگفت. مثلا شعر زیبا و مفصل “قایق مست” را زمانی سرود كه اصلا دریا را ندیده بود.
استفان مالارمه s.mallarme
که عمر خود را صرف پیدا كردن صورت تازهای در شعر كرد و مدعی بود كه میخواهد شعر را از قید همه ی چیزهایی كه شاعرانه نیستند، آزاد كند و به حس و فكر و حالت روحی انسان و به تصویر طبیعت پابند نبود و به شكل شعری معمول نیز توجهی نمیكرد. در نظر او فقط «كلمه» ارزش داشت. هنر شاعر این بود كه شعر را از تركیب كلمات، شاعرانه و سحرآمیز بسازد. در اشعار مالارمه نه شادی وجود داشت و نه غم، نه كینه دیده میشد و نه عشق، خلاصه هیچ حس بشری وجود نداشت. او شعر را از زندگی دور میكرد و از دسترس بدر میبرد و به صورتی در میآورد كه فقط عده انگشت شماری از خواص بتوانند آن را درك كنند.
این سه شاعر با آثار خود زمینه را برای ظهور سمبولیسم مهیا ساختند . البته سبك آن ها مثل هم نبود و هرکدام مشخصات خاص خود را داشتند.
نویسنده و مترجم: دکتر سید سلمان زیدی