سبک باروک در 1600 میلادی در اروپا ظهور یافت. در سال 1527 اروپا، سلطه مذهبی این قدرت را داشت که محتوا و جو تولیدات هنری جامعه را هدایت و اطلاع دهد.
در آن زمان، کلیسای کاتولیک با واکنش شدید علیه اصلاحات پروتستان محافظه کار مجبور شد تا اهمیت و عظمت خود را در جامعه دوباره تثبیت کند. هنرمندان با احیای ایدهآلهای زیبایی رنسانس پیروی کردند و به آثار هنری، موسیقی و معماری آن دوران اشارهای دوباره به کلاسیک گرایی دادند که با ولخرجی و تمایل پرشور جدید به آراستگیها بیشتر شد. این سبک بسیار آراسته به سبک باروک ابداع شد و با تکنیکها و جزئیات نوآورانهاش مشخص شد و زبان بصری تازهای را به دورهای نسبتاً کمرنگ برای هنر ارائه کرد.
واژه شناسی باروک
باروک واژه تاریخ طولانی و پیچیده و پرتناقضی دارد. احتمالاً از یک واژه پرتغالی به معنی «مروارید بیشکل» مشتق شده و تا اواخر سدهی نوزدهم عمدتاً به عنوان مترادفی برای «پوچ» و «غریب» به کار میرفته است.
در زبان انگلیسی باروک با سه معنی اصلی مصطلح و رایج است:
معنی نخست
واژه باروک معرف سبک رایج هنر اروپا بین منریسم و روکوکو است که مشخصات آن در ذیل خواهد آمد.
معنی دوم
باروک به صورت عنوانی کلی برای دوره ای که این سبک در آن به شکوفایی رسید استفاده می شود. یعنی در بیان کلی سده ی 17 میلادی. از همین رو اصطلاحاتی چون “عصر باروک“، “سیاست باروک“، “علم باروک” و مشابه این مصطلح شد. البته این نوع کاربرد بیش از آنکه راه گشا باشد موجب آشفتگی ذهن می شود.
بویژه برای مثال در برخی آثار که تاریخ شناسان ادبی باروک می نامند، غالبا مشخصاتی وجود دارد که که تاریخ شناسان هنری از آن به عنوان “منریسم” یاد می کنند.
معنی سوم
اصطلاح باروک که معمولاً در لاتین بدون حرف اول بزرگ نوشته میشود، baroque به هنر هر دوره یا مکانی که واجد کیفیاتی چون حرکات پرشور و سرزنده و بیان پرتکلف احساسات که کیفیات مشخصه هنر باروک در معنای نخست آن هستند، اطلاق میشود. از این رو شاید بتوان مجسمههای هلنی را مطابق آن تعریف آخر، به عنوان باروک توصیف کرد.
البته هنوز هم مفهوم قدیمی تر این واژه به عنوان مترادفی برای نوعی گرایش “بولهوسانه” ، ” افراطی یا پر زرق و برق” رایج است ولی نه در مبحث نقد هنری جدید.
باروک علارغم آنکه گاه فاقد صلابت و وقار است، اما سبکی است که بیش از همه گرایش به ایجاد تعادل و انسجام دارد. “بلوری” بیوگرافی نویس ایتالیایی، درباره یکی از آثار “فرسک لانفرانکو” در کلیسای سنت اندر یا دلاواله رم، نوشت: “و این نقاشی دقیقا شبیه یک گروه کامل همخوانان است که تمامی صداها در کنار هم یک هارمونی را شکل می دهند، از این رو هیچ صدای خاصی قابل تشخیص نیست، اما آنچه دلنشین است، تلفیق و کلیت محتوا و حجم آواز است”.
در این سبک، تأکید بر اساس هارمونی بخشها از جزئیات تا کلیات، بر توازن است. دراین حالت سبک باروک، متفاوت از رنسانس متعالی بود که بر بخشهایی مبتنی بود که هر یک به طور مجزا کمال یافته بودند. با این وجود مشترکاتش با رنسانس و کلاسیسیزم ، تا سده 17، مشترکاتی است که با سبک غالبا نامنسجم تعمدی منریسم، یا پراکنده کاری سودایی سبک روکوکو، که باروک بعدا به آن تکامل یافت، دارد.
این جهد در دستیابی به وحدت کلی، تاثیر زیادی بر هماهنگ کردن نقاشی و مجسمه با نیازهای ایجاد وحدت بصری داشت که معماری متکی به آن بود. از این رو، تصور می شود که ویژگی های مجزا هر یک از سه واسطه (نقاشی، مجسمه سازی و معماری) باید برای دستیابی به یک نتیجه موزون کاملتر با مهارت تمام به کلیتی منسجم و مبسته بدل شوند.
دوره باروك
در پايان قرن 16 ميلادی در رم شروع شد. در اين زمان كليسای كاتوليك خيلی به گسترش عقایدش توجه پيدا كرده بود. دليلش هم اين بود كه پروتستان ها به سختی براي گسترش عقايدشان كار مي كردند.
كليسای كاتوليك به اين برداشت رسيده بود كه برای رسيدن به هدفش، هنر وسيله مهمی است. چراكه حتی مردمی كه نمی توانستند بخوانند (كه بيشتر مردم آن زمان چنين بودند)، می توانستند تصاوير را بفهمند.
كليسا می خواست تعداد زيادی نقاشی با مناظری از كتاب مقدس كشيده شود كه مردم طبقه متوسط بتوانند با آن ارتباط برقرار كنند.
همچنین با به قدرت رسیدن مجدد شاهزادگان و فرمانروایان اروپا (پس از جنگ های دینی سی ساله که به زوال اعتبار و نیروی سامان نیافته طبقات متوسط انجامید)، و نیز، با پیروزی نسبی کلیسا در جهادش علیه جنبش اصلاح طلبی پروتستان ها (به پیشوایی مارتین لوتر آلمانی در میانه سده شانزدهم)، شیوه پرتکلف گرایی به خدمت کاخ متظاهر و کلیسای پیروز در آمد، و به آن ها شکوه تجملی هر چه وافرتر بخشید.
آغاز دوره باروک
شما ممكن است نقاشان سبك رنسانس را به خاطر بياوريد كه تعداد زيادي پرتره و نقاشی های مذهبی مي كشيدند، نقاشان این سبک همان كار را انجام مي دادند.
هنرمندان این سبک هنری مثل ريبرا Ribera برای اين كه مناظر كتاب مقدس را هرچه بيشتر شبيه به انسان ها بكشند، انسان های واقعی را به عنوان مدل نقاشی های مذهبيشان انتخاب می كردند.
هنر باروک در ایتالیا نضج گرفت، و از آن پس، مشخصات اصلی آن در نقاط دیگری از اورپا، یا در مقاطع زمانی مختلفی به کار می رود و با برخی تغییرات همراه می شود، زیرا، با دیگر سبک ها و روحیات بومی، تلفیق می شود.
وحدت مورد نظر باروک
وحدت مورد نظر باروک فراتر از یک وحدت صوری و خود بسنده است. در بیشتر، شبیه یک نمایش است و بدون حضور مخاطب ناقص است.
این ضرورت در دستیابی به واقعنمایی، به ویژه از طریق محاسبه دقیق نور در برابر سایه، سطح در برابر حجم، کاربرد خطوط قوی مورب یا منحنی، برهم زدن قواعد صفحات تصویر (پرسپکتیو) مورد انتظار و جدا کننده، حاصل میشود.
ارائه جسمیت از طریق کاربرد رنگ و تضاد نور (یعنی رویکردی نقاشانه) این سبک را از رویکرد خطی سبک منریسم و روکوکو متمایز میسازد. تأکید آن بر توان قدرتنمایی، حتی آن را بیش از پیش، از شیوه بیان تلویحی وتزئینی مورد آخر (روکوکو) متمایز میسازد.
از دیگر ویژگیهای هنری باروک، میتوان توجه به نهادهای غیر دینی و دنیوی و حفظ تعادل و وحدتآفرینی میان عناصر گوناگون و متعدد را برشمرد؛
به گونهای که تعادل از طریق هماهنگی اجزا در تابعیت از کل حاصل میشود؛ بر خلاف هنر رنسانس که در آن با وجود اینکه اجزا و عناصر با یکدیگر هماهنگی دارند و به تعادل میرسند؛ ولی هر یک از اجزا نیز به تنهایی دارای کمال آرمانی و تمامیت است ـ تقدم دادن احساس به جای عقل، تجملگرایی، بیان ریزهکاری، شکوهمندی، تصنع و تزیین افراطی، توجه به مؤلفهها و عناصر دنیوی و زمینی، از دیگر مؤلفههای این سبک است.
شیوه باروک بود که شبیه سازی فردی و نقاشی روی سقف، و اسلوب های کوتاه نمایی اندام، و تعلیق هیاکل در فضا، و تجسم صحنه از دیدگاه های مختلف، و شگردهای ژرفنمایی دیده فریب، و گچبری قاب بندی و زینتکاری ساختمانی را، به حد کمال و نیز اشباع رسانید.
گستره باروک
در کشور های مرکزی اروپا و در ایتالیا هنرمندان بزرگی چون کاراتجی، تیه پلو، و روبنس در زمینه نقاشی؛ و برنینی، گائولی، پرانتاوئر و نویمان در پیکر تراشی و معماری می توان نام برد.
آثار مبتنی بر شیوه باروک در عرصه پیکرتراشی و نقاشی، دارای حالتهای هیجانزدگی در چهره، تحرک اندام، تموج و حرکت در جامه، و نیز، پیچ و خم زیاد در لباس به همراه بیانی مبالغهآمیز از تزیینات است.
همچنین از ویژگیهای مکتب ملی نقاشی بر اساس این سبک زیبای هنری در هلند، میتوان به عناصر منطقهای و محلی مانند منظرهسازی، بازنمایی ریزهکاریهای رنگ و نور، و تجسمبخشی به صحنهها و اعمال عادی زندگی، اشاره کرد. دایرةالمعارف هنر درباره ویژگیهای نقاشی بر اساس سبک باروک میگوید:
“در مجسمهسازی و نقاشی باروک، جسمیت، رنگ و بافت چیزها اهمیت دارند. موضوع و تماشاگر در لحظهای خاص و غالباً مهیج به هم میپیوندند. این حالتِ جلبکنندگی آثار باروک، از محاسبه روشنایی و تاریکی، پر و خالی، عناصر مورب و منحنی، و نیز، از جلوههای غیر مترقبه، و نقص مراتب ژرفانمایی حاصل میآید”.
حرف آخر
در نهايت نقاشان سبك باروك اغلب مناظری را می كشيدند كه به صورت نوری درخشان در زمينه های تاريك قرار داشت. از ویژگی های بارز این سبک هنری ، حفظ اعتدال و وحدت آفرینی در میان عناصری متراکم و گوناگون است
یک پاسخ
زمینه رنگی خاص واستفاده از تاثیر آن روی لایه های بعدی فضا سازی و تمییز اشیا به واسطه نور و تیرگی و … به درستی که این سبک رو از سایر سبک ها در آن دوره تفکیک میکنه ..