آپ آرت (آپتیکال آرت)
مخفف هنر نوری ، سبکی از هنر تجسمی است که از توهمات نوری استفاده می کند.
هنر دیدگانی يا آپ آرت، به نوعی نقاشی یا اشكال دیگر هنر گفته می شود كه با خطای دید سر و كار دارند و یا از آن استفاده می كنند. هنر دیدگانی، یك جنبش هنری بود كه در سالهای دهه شصت میلادی، از هنر پاپ(Pop Art)مشتق شد و به صورت مكتبی مستقل درآمد.
آثار هنری آپ آرت انتزاعی هستند و بسیاری از قطعات شناخته شده در سیاه و سفید خلق شده اند. به این دلیل برخی آن را آبستره (انتزاعي) میدانند. كه از خطاهای بصری و دیگر جلوههای دیدمانی بهره میگرفت.به طور معمول ، آنها بیننده را از حرکت ، تصاویر پنهان ، الگوهای چشمک زن و لرزاننده ، یا تورم یا تاب برداشتن به بیننده می دهند.
آپ آرت عموماً از رنگهای درخشان و انتزاعات هندسی درهم فشرده استفاده میكرد و بر مد، طرحهای تبلیغاتی و دیگر جنبههای فرهنگ همگانی دورهی خود، تأثیر زیادی داشت.
در آپ آرت، تحریک شبکیه چشم، مهمترین وسیله و معمولاً تنها وسیلهٔ ارتباط است و هدف از آن، ایجاد واکنشهای بصری فیزیولوژیک در تماشاگر است. بسیاری از کارهای هنر دیدمانی، چیزی بیش از بازیهای زیرکانهٔ ادراکی (یا خطای دید) نیستند. البته این آثار در بلندمدت نتوانستند اعتبارشان را حفظ کنند و فقط معدودی از آنها توانستند موقعیت خود را بهعنوان یک اثر هنری حفظ کنند، و از آن میان تنها استثنای درخور توجه، کار بریجیت رایلی بود
پیشینیان آپ آرت، از نظر جلوه های گرافیکی و رنگی ، می توان در نئوپرسیونیسم ، کوبیسم ، آینده گرایی ، ساخت گرایی و دادا جستجو کرد.
در سالهای اخیر با گسترش و رشد گرافیک کامپیوتری انواع جدیدی آثار بدیعی پدید آمد که نمونهء شاخص آنها، تصاویری بود که در سالهای دههء 70 خورشیدی به نام تصاویر سه بعدی در جراید به چاپ میرسید.
مجله تایم اصطلاح Op Art (آپ آرت) را در سال 1964 در پاسخ به نمایش نوری های نوری جولیان استانتزاک در گالری مارتا جکسون ابداع کرد ، به معنای نوعی هنر انتزاعی (به طور خاص هنری غیر عینی) که از توهمات نوری استفاده می کند.
در همین سال (1964)، مقالهای بدون نام نویسنده منتشر شد که عنوان آن «آپ آرت: تصاویری که به چشم یورش میبرند» بود. گرچه این تعریف تا حدودی صحیح به نظر میرسد، اما نمیتوان گفت کاملاً طبق واقعیت است. زیرا آپ آرت فقط محدود به چنین تصاویری که نویسنده شرح داده، نمیشود.
آثاری که اکنون به عنوان “op art” آپ آرت توصیف می شوند ، چندین سال قبل از مقاله تایم در سال 1964 تولید شده بودند. به عنوان مثال ، نقاشی Zebras (1938) (گورخرها) ویکتور وازارلی کاملاً از نوارهای سیاه و سفید منحنی شکل تشکیل شده است که توسط خطوط کانتور موجود نیست. در نتیجه ، به نظر می رسد که این نوارها به یکدیگر ترکیب شده و از پس زمینه منفجر می شوند.
همچنین ، صفحات سیاه و سفید اولیه “خیره کننده” که جان مک هیل در نمایشگاه “این فردا است” در سال 1956 و مجموعه “پاندورا” او در انستیتوی هنرهای معاصر در سال 1962 نصب کرد ، گرایش های هنر اولیه را نشان می دهد.
مارتین گاردنر Op Art آپ آرت و ارتباط آن با ریاضیات را در ستون بازی های ریاضی در ژوئیه 1965 در Scientific American نشان داد.
در ایتالیا ، فرانکو گریگنانی ، که در ابتدا به عنوان یک معمار آموزش دیده بود ، به یک نیروی پیشگام در طراحی گرافیک تبدیل شد ، جایی که Op Art یا Kenetic Art در مرکز آن قرار داشت. آرم ویولمارک او (که در سال 1964 در بریتانیا راه اندازی شد) احتمالاً مشهورترین طرح از بین طراحی های وی است.
هنر آپ آرت شاید بیشتر از شیوه های ساخت گرایی باهاوس ناشی شود. این مکتب آلمانی ، که توسط والتر گروپیوس تأسیس شد ، بر رابطه شکل و عملکرد در چارچوب تحلیل و عقلانیت تأکید کرد. دانش آموزان یاد گرفتند که برای ارائه کارهای واحد بر روی طراحی کلی یا کل ترکیب تمرکز کنند.
هنر آپ آرت نیز از Trompe-l’œil و Anamorphosis ناشی می شود. همچنین پیوندهایی با تحقیقات روانشناختی ، به ویژه با تئوری گشتالت و روانشناسی فیزیولوژی ، ایجاد شده است.
هنگامی که باهاوس در سال 1933 مجبور به تعطیلی شد ، بسیاری از مربیان آن به ایالات متحده گریختند. در آنجا ، جنبش در شیکاگو و سرانجام در کالج بلک مونت در اشویل ، کارولینای شمالی ، جایی که سرانجام آنی و یوزف آلبرز تدریس کردند ، ریشه دواند
ویکتور وازارلی و پاپ آرت
ویکتور وازارلی و پونتوس هولتن در سال 1955 ، برای نمایشگاه «جنبش ها» در گالری دنیس رنه در پاریس، در «مانیفست زرد» خود برخی عبارات جنبشی جدید مبتنی بر پدیده نوری و نورانی و همچنین توهم گرایی نقاشی را تبلیغ کردند.
شاید بتوان گفت كه ويكتور وازارلی (Victor Vasarly)، مهمترین هنرمند سبك آپ آرت است، زیرا وی از همان آغاز در این سبك، بسیار فعال بوده و همواره گرایشهای جدیدی در این زمینه خلق میكرد. نمیتوان به سادگی ادعا كرد كه وی فقط در این زمینه نقاشی میكشید و طرحهای جدیدی ابداع میكرد؛ چرا كه در ورای هركدام از نقاشیهایی كه میكشید، فلسفهای نهفته بود.
او عمیقاً به وجوه علمی نقاشیهایش توجه داشت و درواقع نوعی هنر علمی را دنبال میكرد. علاوه بر این وازارلی همواره تلاش میكرد كه هنرش برای همه قابل فهم باشد؛ یعنی نیازی نبود كه بیننده معلومات قبلی و یا سابقهی ذهنی مشخصی داشته باشد، بلكه با دیدن آثار وی به سادگی از آنها لذت میبرد. این هنرمند در كنار آثاری كه خلق میكرد، همواره افكار و نظراتاش را مینوشت و در دسترس عموم قرار میداد. این متون در نشریات بیشماری در امریكا و اروپا به چاپ میرسید.
اصطلاح “هنر جنبشی” به این شکل مدرن اولین بار در 1960 در موزه گورستالتونگ زوریخ ظاهر شد و عمده تحولات خود را در دهه 1960 پیدا کرد.
در بیشتر کشورهای اروپایی ، به طور کلی شامل نوعی هنر نوری است که عمدتا از توهمات نوری مانند هنر Op و همچنین هنرهای مبتنی بر حرکت به نمایندگی از Yacov Agam ، Carlos Cruz-Diez ، Jesús Rafael Soto ، Gregorio Vardanega یا Nicolas استفاده می شود
. شوفر از 1961 تا 1968 ، GRAV (Groupe de Recherche d’Art Visuel) که توسط François Morellet ، Julio Le Parc ، Francisco Sobrino ، Horacio Garcia Rossi ، Yvaral ، Joël Stein و Vera Molnár تاسیس شد ، یک گروه جمعی از هنرمندان optto-kinetic بود که – مطابق با اعلامیه 1963 خود – به شرکت مستقیم مردم با تأثیر بر رفتار آن ، خصوصاً از طریق استفاده از هزارتوهای تعاملی ، متوسل شد.